عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت
جان شیرین را فدای شیرین کرد و رفت
یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت
بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
دیشب ان نامهربان مه امد و از اشک شوق
اسمان دامنم را پر ز پروین کرد و رفت
پیش از اینها ای مسلمان داشتیم دین و دلی
ان بت کافر چنینم بی دل و دینم کرد و رفت
تا شود اگه به حال زار دل باد صبا
مو به مو گردش در ان گیسوی پر چین کرد و رفت

+ نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹ ساعت 22:33 توسط لادن
|
من تو را چون عشق در سر کرده ام